خوش زبان. آنکه سخن وی آشکارا بود و در هم نباشد. آنکه سخنش بواسطۀ اداءخوب شیرین و مطبوع است. (ناظم الاطباء) : آب حیوانش ز منقار بلاغت می چکد طوطی خوش لهجه یعنی کلک شکرخای تو. حافظ. ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم می گفت غلام حافظ خوش لهجۀ خوش آوازم. حافظ
خوش زبان. آنکه سخن وی آشکارا بود و در هم نباشد. آنکه سخنش بواسطۀ اداءخوب شیرین و مطبوع است. (ناظم الاطباء) : آب حیوانش ز منقار بلاغت می چکد طوطی خوش لهجه یعنی کلک شکرخای تو. حافظ. ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم می گفت غلام حافظ خوش لهجۀ خوش آوازم. حافظ
عیدی است مربوط به روز اول جیرت خاص زنان هند را، و آن روزی است که هندوان عید گیرند و دور هم گرد آیند و محصول نورس کشتزارها را از باب تبرک در آب ریزند. (از تحقیق ماللهند ص 288)
عیدی است مربوط به روز اول جیرت خاص زنان هند را، و آن روزی است که هندوان عید گیرند و دور هم گرد آیند و محصول نورس کشتزارها را از باب تبرک در آب ریزند. (از تحقیق ماللهند ص 288)